آوا سادات  از داداشش سید اهورا 2 دقیقه بزرگتره و آوا سادات از داداشش سید اهورا 2 دقیقه بزرگتره و ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

دوقلوهای افسانه ای من

اول یا دوم ؟؟؟

دوقلوهای عزیزم ، کوچولوهای دلبندم این روزها که بر ما میگذره روزهای ماه عزیز رمضانه ! من و شما بیشتر از همیشه و روزهای عادی میخوابیم و علتش هم همین ماه رمضونه چون شبها دیرتر از معمول میخوابیم روزها هم دیرتر از معمول از خواب پا میشیم شما هنوز هم مثل همیشه زمان خوابیدن اذیت و شیطنت میکنین و با اجبار من و بابایی میخوابین و خیلی وقتها با ترس از عمو میثم ، تا از خواب هم پا میشین سفارش فرنی میدین  و من هم اول دو تا تخم مرغ نیمرو میکنم و شما خالی خالی نوش جون میکنین تا من هم فرنی رو آماده  کنم و سه تایی ترتیبش رو میدیم راستش من هم خیلی از فرنی خوشم میاد و با هم حسابی از خوردنش لذت میبریم هنوز هم موقع غذا شیطنت و گاهی اذیت میکنین و نق میز...
27 تير 1393

تازه از تنور در اومده

بعد از مدتها امروز از دوقلوها عکس گرفتم و گذاشتم همین الآن از تنور دراومد ا ین روزها دوقلوها با بزرگتر شدن سنشون حرفها و کارهاشون هم بزرگ ترمیشه  و صد البته شیطنت هاشون هم بیشتر شده .....   ...
16 تير 1393

پسر نماز خونم

امشب بابایی دوقلوها شبکار بود و ( منظورم دیشبه آخه الآن ساعت 3 و 48 دقیقه نیمه شبه شاید هم صبح) خلاصه داداش اهورا رفت پشت میز تلوزیون نشیمن و یه جانماز و مهرهاشو از اونجا درآورد درست مثل یه گربه کوچولو و من هم بهش تذکر دادم که آلان برق میگیردت ( خدای نکرده) و جا نماز و مهرهاشو ازش گرفتم و دوباره مشغول صحبت تلفنی با مامان جون شدم آخه چند روزی بود صحبت نکرده بودیم و داداش اهورا با اصرار باز جا نماز و مهرها رو از دستم گرفت و من صحبتم رو ادامه دادم بعد از شاید یکی دو دقیقه دیدم داداشی جا نماز رو انداخته جلوی تلوزیون تقریبا چسبیده به میز تلوزیون ، و میگه : " انعمت علیهم .... و رفت به رکوع من هم که کلی با دیدن این صحن...
4 تير 1393
1